امیرعلیامیرعلی، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 21 روز سن داره

امیرعلی عشق قشنگ مامان وبابا

دادای بابایی

چندبار بیشتر باهات کار نکردم عزیزم ،چندبار بهت گفتم امیرعلی دست بده به مامان ،تو هم دست قشنگتو بالا میاری میگی دلاممممم، امروز بعد از ظهر که بابایی از سرکار اومدش سریع دویدی رفتی جلوی در ورودی دست قشنگتو بالا آوردی خیلی مودب به بابایی گفتی دلامممممم، بابایی خیلی ذوق زده شد بغلت کرد گفت سلام دادای بابایی ، سلام عزیز عشق بابایی، یه بار دیگه اون حس بهم دست داد که بدوم یه ماچ گنده ازت بکنم                                 ...
25 مرداد 1392

امیرعلی خیلی خیلی شیطون

امروز که از خواب بیدار شدم مامانم بهم گفت امیرعلی شما باید امروز پسر خوبی باشی ، آخه امروز می خوایم بریم خونه  بابا بزرگ ،منم با همون صورت خوشگل خودم که همیشه شیطنت می باره گفتم ادددودددد آخرشم گفتم چیه ه ه ه ه ه ه ه ه ه، مامانم خندید ، یکمی جاتون خالی عمو پورنگ نازینمو نگاه کردم  بعدشم مامانی منو برد تو حموم حسابی تا تونستم آب بازی کردم  همش دوشو رو خودم می گرفتم ، طفلکی  مامانی بهم سر می زد که من چیکار میکنم آخر سر هم لخت اومدم تو حال پذیرایی خیلی باحال بودش  بعدشم نهار خوردم وحسابی لالا کردم  بعدازظهرم اومدم پیش خاله جون اکرمم وحسابی بازی کردیم که نگو ونپرس ...
25 مرداد 1392

تاب تاب عباسی

    امیرعلی جونم وقتی شعر تاب تاب عباسی رو با لحن کودکانه خودت برام میخونی                          نمیدونی چقد دلم برات ضعف میره ...
24 مرداد 1392

منو تو تنها و بدون مامان

دیروز ٩ تیر برای اولین بار منو تو تنها و بدون مامان عین دو تا مرد رفتیم بیرون اول که رفتیم پارک رو یه نیمکت نشستیم بستنی خوردی  جالب اینجاست که از دست من نمیخوردی تا دادم دست خودت همشو خوردی بعدش یکم قدم زدیم و تو یه عالمه دوست بزرگ پیدا کردی که وقتی می دیدنت باهات بابای میکردن و میومدن باهات دست می دادن   یعدش رفتیم تو زمین بازی اونجا ٢ تا پسرتقریبا ٦ ساله داشتن فوتبال بازی میکردن توام رفتی بازی کنی و دنبال توپ میکردی که من نذاشتم آخه کوچولو واست هنو زوده... بعدش رفتیم مسجد عجیب بود که تو خیلی آروم بودی اونجا یه دختر ٧ ساله یه گردنبند گردنش بود داشت رد میشد که تو رفتی دنبالش و گردنبندشو کشیدی که از قضا پاره شد ...
10 تير 1392

عذاب وجدان

                 دیروز داشتیم سبزی واسه قورمه سبزی پاک می کردیم من عزیز دلمو دعوا کردم ، خیلی ناراحتم ، من شرمندتم امیرعلی جونم ، بخدا حاضر نیستم یه لحظه ناراحتیتو ببینم، خیلی دوستت دارم عش قم   ...
10 تير 1392

ایستگاه راه آهن

  امیرعلی جونم تو نماز خونه راه آهن پوشکتو عوض کردم  تا به خودم اومدم دیدم با تمام قدرتت دویدی تو جمعیت             یه لحظه ترسیدم دلم ریخت فک کردم گمت کردم ....فدات بشم وروجک مامان ...
8 تير 1392

امیرعلی خیلی خیلی شیطون

امیرعلی جونم امروز من وتو وخاله رفتیم پارک ، وای به تو خیلی خوش گذشت ، کلی واسه خودت راه رفتی ، شیطونی کردی قشنگ من، یه کیم بهت دادم که بخوری زدی تموم لباساتو پر بستنی کردی ، چند تا از دوستام دیدنت گفتن چه پسر جیگری شدی تو ، تازشم با پسر دایی کلی بازی کردی حالا که دارم این پستو می نویسم عزیزدلم  با خیال راحت لالا کردی ،عزیزم الان که لالا هستی دوست دارم یه ماچ گنده بکنم از لپت آخه خیلی نازی تو شیطون بلا ی من! دلم نمیاد مامانی من............ ...
8 تير 1392