یه شب خوب تو سرزمین خورشید والماس شرق
دیروز عصری بابایی جونم ومامانی تصمیم گرفتن که بریم بیرون .... اولش بابایی گفت بریم پارک ملت .... ولی مامانی خیلی دوس داشت که بریم الماس شرق... راستی خاله اکرم پیشمون بود...رفتیم الماس شرق... بابایی جونم سه تا ماشین واسم خرید که خیلی دوسشون دارمممممم
بابایی جونم ممنونم...... یه کیف خیلی قشنگم بابایی ومامانی واسم خریدن .... اونم خیلی میخوامش...
ولی من خیلی اذیت کردم ... بابایی پیشنهاد داد بریم سرزمین خورشید ... رفتیم داخل وحسابی خوش گذشت ...من سوار اسب شدمممممم
دیگه سوار این وسیله باحالم شدم ....
تازشم بابایی واسم ماشین گرفت که خسته نشم .... حسابی خسته شده بودم ... راستی یادم رفت بگم که بابایی وخاله اکرم سوار یووو شدن ...
اینجام رفتم تو توپ بزرگ که توش یه عالمه توپ کوچولو بود..... وای یه عالمه بهم خوش گذشت...
توی هرطبقه از الماس شرق .... یه خونه این شکلی گذاشتن که ما نی نی ها بریم توش بازی کنیم....
خلاصه اون شب خیلی خوش گذشتتتتتتت