امیرعلیامیرعلی، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 21 روز سن داره

امیرعلی عشق قشنگ مامان وبابا

شیرین کاری های من

1392/7/27 17:34
نویسنده : مامان امیرعلی
195 بازدید
اشتراک گذاری

5شنبه بود که می خواستیم بریم نمایشگاه بین المللی ، یهویی گوشی بابایی زنگید ، نگو عمه میترا بود اومده بودن مشهد ، می خواستن بیان خونه ما ، مامانی تا متوجه شد که مهمون داره سریع خونه مرتب کرد . منم بازی می کردم . مامانی شام درست میکرد، بالاخره عمه اینا اومدن وحسابی منم بازی میکردم . جمعه شبم رفتیم جای همتون خالی حرم آقا ، خیلی بازی کردم جای همتون خالی .

امیرعلی زرنگ که میگن من هاااااااا، آخه مثل یه آقا سلام میکردم ودست میدادم . تازشم تو جمع کردن سفره کمکشون کردمممم.تازه مرسی هم یاد گرفتم .

امروز هم عمه میترا شون رفتن ومنم یه خواب حسابی کردم وخستگی این همه بازی رو گرفتممممممممممممممم

راستی یه چیزی بهتون نگفتمممممممممم: من شصتم یه کوچولو  اوف شد آخه زدم قلیونی که مامان بزرگم آورده برامون شکستمش. دیشبم با شدت صورتم خورد به گوشه مبل ، وای خدا خیلی درد داشت . مامانی سریع بغلم کرد وکلی منو نوازش کرد .

 

راستی من بوبم بره بوم با رو یاد گرفتم اینقده حال میده که نگین ن  ن ن ن

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

farhad
29 مهر 92 20:52
سلام شما لطف دارین
شما هم با افتخار لینک شدید
بیشتر از یک لینک به ما کمک میکنید با معرفیتون
خیلی ممنون


سلام خیلی ممنون . واقعا لباسای قشنگی دارین . آفرین
♥ مینا مامان ثمین سادات ♥
29 مهر 92 21:39
سلام عزیزم خوبی
اومدیم با خبرای خوب


سلام خاله مینای خودم . فداتون
زهرا مامان ایلیا (شیرین تر از عسل )
1 آبان 92 4:58
اپم


سلام خاله جونم
من که زودی اومدممممممممممممممممممممممم
مامان آناهیتا
2 آبان 92 0:07
الهی دورت بگردم که اینقدر خوشگل درددل می کنی با ما

عزیزم کمی مراقب خودت باش


سلام ، میسی خاله جونم
باشه چشم ، فدای خاله