روزای گرم خرداد
این روزا که خیلی هم گرمه من اکثرا خونه هستم... بعضی روزا با مامانی میریم پارک موجهای آبی... مامانی میگه حداقلش اینه استاندارده....حسابی بازی میکنم ....واسه مامانی شعر میخونم.... ومامانی هم کلی کیف میکنه... دستمو میبرم بالا وبه بابایی میگم که دستته.... بابایی دستشو میاره جلو... ومنم میزنم قدششش
کلی خرابکاری هم میکنم واسه مامانی...زیب شکم جوجه مو باز میکنم و پنبه های شکمشو در میارم میریزم بیرون وکلی بازی میکنم...
کلی واسه مامانی حرف میزنم... بیشتر کلماتی که مامانی رو میگه ،
من میگم...میرم کتاب قصه میارم تا مامانی واسم بخونه...به هر بچه ای که همسن خودمه میرسم ویا حتی بزرگتر ... سریع دستمو جلو میارم ومیگم سلامممم.... ولی دریغ که خیلی وقتا جوابمو نمیدن ومن ناراحت میشم...
وقتی تبلیغ بسته آموزشی بی بی انیشتین رو نشون میده... اون قسمتی که مامانه ، نی نیشو بوس میکنه منم میرم مامانی رو بوس میکنم وصورتمو به صورتش فشار میدم...
خلاصه این روزا خیلی باهم داستان داریم ... وکلی بازی میکنیم... گردش میریم... ومنم مثل آقاها رفتار میکنم که مامانی بهم افتخار کنه.... امیرعلیم دیگههههههههههههه....
دارم واسه خودم جلوجلو میرم داخل زیر گذر ....
کلاه ایمنی دایی مهدی رو سرم کردمااااااااااااااا
وایستادم که امانی ازم عکس بگیره
دارم خرابکاری میکنم هاااااااااا
میخوام کمکش کنم ... ولی نمیدونم چرا ازم میترسه
خوشتیپممممم .... خودم میدونم.............عینک آفتابی مامانه