امیرعلیامیرعلی، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 21 روز سن داره

امیرعلی عشق قشنگ مامان وبابا

سفر 3 روزه به نیشابور

1392/9/18 10:14
نویسنده : مامان امیرعلی
190 بازدید
اشتراک گذاری

رفتم یه جارو از توی آشپزخونشون برداشتم .... کار زشتیه هااااااااااااا

داریم با ثمین جون بازی می کنیم...

رفتم یه شیشه از توی آشپزخونه پیدا کردم اسه خودمممم

3 شنبه عصری ساعت 6 بعدازظهر بود رفتیم ترمینال که بریم نیشابور.... بابایی من ومامانی رو سوار اتوبوس کرد ورفت کلی باهاش بای بای کردم که نگوووو....من موندم ومامانی باهزار ویه شیطونی که مامانی دیگه نمی تونست منو کنترل کنه....

یه پسر کوچولو بود کنارمون ... اونم اسمش امیرعلی بودش... روضه میخوند واسه امام حسین(ع)....با لحن کودکانه خودش خیلی قشنگ میخوند...همش 4 سالش بود

بالاخره رسیدیم نیشابور ... مامانی سریع یه تاکسی گرفت ... رفتیم خونه آقاجون ... آقاجون تا در رو باز کرد سریع منو بغل کرد ... گفت : امیرعلی شیطون بلای من

خاله اکرمم نیشابور بودش ... واسمون سوپ پخته بود ... جاتون خالی خیلی خوشمزه بود... دست پختش عالیه هااااااااا....

روز 4 شنبه  خونه نشین شدیم ... آخه هوا خیلی خراب بود... بادای شدیدی میومد... تازشم برف باریددد

5 شنبه صبح  رفتیم بیرون  ، مامانی واسه من پارچه خرید ویه کاموای نارنجی... عصری هم رفتیم خونه زن داداش زهراجون ... خاله مینا وثمین جونم اونجا بودن... خیلی خوش گذشت... منم کلی شلوغ بازی کردم... یه کارا کردم .... وای وای...

 خاله میناجون میسیییییییییییییییییییییییی

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

آدرینا
18 آذر 92 12:08
♥ مینا مامان ثمین سادات ♥
18 آذر 92 15:28
قربونت بشم من الهی عزیزم که با شیرین کاریات همه مون شیفته خودت کردی میبوسمت
مامان امیرعلی
پاسخ
لام خاله میناجونم... منم میبوسمت
صبــــا خاله ی آیســـا
22 آذر 92 13:54
خصوصی