یه روز قشنگ
امروز چشمای قشنگمو که باز کردم لبخند مامانی عزیزمو دیدممم که با لبخند بهم گفت سلام جیگرطلای من...تا بیدار شدم مامانی باید می رفت بیرون بدون من... وقتی اومد منو آماده کرد رفتیم پارک... وای چقد حال داد خیلی خوش گذشت ... کلی سرسره بازی کردم ... تاب بازی کردم... الاکلنگ بازی کردممم ... کلی پیاده روی کردم تا خونه....اومدم خونه کلی بازی کردیم ومنم یه خواب راحت کردم...بیدار شدم مامانی یه سوپ جو خوشمزه واسم پخته بود که خیلی عالی بود ... روی مبل نشستم وخوردم ... بعدش رفتیم خیابون گردی ... آخر سرم رفتیم حرمممم.... خیلی خوش گذشت ولی حیف سرد بود...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی