سفر سه روزه گرگان
وای من یه ساله بودم که از گرگان اومدیم وساکن مشهد شدیم... حالا بعد یه سال دوباره رفتیم به زادگاه من وبابایی جونم.... رفتیم خونه قبلیمون رو دیدیم ... وتموم جاهایی که مامانی خاطره داشته ... چه روزایی تنهایی میرفته بازار ... بهترین لحظه های عشقولانه زندگی رو اونجا داشتن.... خیلی جای قشنگی هستااااااااااااااا.... نمیدونم چرا این مامانی ... بابایی رو مجبور کرد که بیاییم مشهد ... واقعا نمی دونم
خلاصه... عمو حسین عزیزم مریض شده بود واز اونجایی که بابایی علاقه زیادی به عمو حسین داره ... رفتیم که بریم گرگان....
رفتیم بیمارستان حکیم جرجانی ... منو که راه ندادن گفتن که کوچولویی... مامانی وبابایی رفتن داخل بخش ... زن عمو فریده پیش من موند....خلاصه بابایی خیلی بیقرار بود واسه عمو حسین... طفلکی عمو حسین مریض شده بود... ایشالا همیشه تنتون سلامت ودلتون شاد باشه عمو حسین
خلاصه شب رفتیم خونه عمو حسین ... خونه باصفایی داشتن ... شب من ومامانی پیش فرناز خوابیدیم... البته تا نصف شب حرف زدن مامانی وفرناز...
روز بعدش رفتیم خانه وکاشانه گرگان .... مرکز خرید ون فوجیگ هم رفتیم ... پابلی پارک هم رفتم.... خیلی خوش گذشت به من...
روز بعدم با عمو حسین وخانواده رفتیم توشن... جنگل النگدره... وای چه خاطراتی داشتن این مامانی وبابایی من
یه چیز جالب مامانی بدجوری هوای گرگان کرده .... دوست داره برگرده ... بابایی که از خداشه.................
من وبابایی وفرهاد جون... پسر عمو
من وفرناز جون
من وبابایی ... شهر شیروانه هاااااااااااا