واکسن 18 ماهگی
صبح شنبه مامانی منو بیدار کرد ،گفت عزیزم امروز باید بریم واکسن بزنیم ، وای جاتون خالی خیلی درد داشت ، البته من خیلی صبورم فقط یه کوچولو گریه کردم ....بعد دیگه ساکت بودم ، ولی هی مامانی وخاله اکرم قربون صدقه م میرفتن ، خلاصه اومدیم خونه .....من ظهر خوابیدم وقتی بیدار شدم حسابی درد داشتم آخه پامو می کشیدم خاله بهم می خندید که امیرعلی اصلا بهت نمیاد ساکت و آروم باشی .... تازشم رفتم روی مبل دراز کشیدم آخه حال نداشتم شیطونی کنم....بعدشم تب کردم تا صبح هی مامانم پاشویه میکرد منو ... امروزم که همش بهانه میگرفتم ....
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی