همایش شیرخوارگان حضرت علی اصغر (ع)
دیشب ساعت ١٠ بود که مامانی وبابایی دربه در، دنبال یه متر پارچه سفید بودند که واسه امیرعلی عزیزشون لباس حضرت علی اصغر بدوزن ، آخه امروز همایش شیرخوارگان حضرت علی اصغر بودش. خلاصه مامانی صبح ساعت ٨ از خواب بیدار شده بود وبعد از اینکه کاراشو کرده بود ونهار رو گذاشته بود سریع پارچه منو برش زده بود و با شیطون کاری های من شروع کرد لباس منو که بدوزه .... ساعت ١١:١٥ بود که لباس من آماده شد و سریع آماده شدیم که بریم حرم آقا.... تا جای پارک پیدا کردیم طول کشید ، سر راه بابایی جونم یه چفیه خرید که من سرم کنم ... ولی من سرم نکردممممممم ، بالاخره رسیدیم حرم آقا ، چه جمعیتی بوداااااا همه با نی نی هاشون اومده بودن .... حسابی جای همتون خالی .... من با مامانی رفتیم قسمت خواهران ، بابایی هم کنار آبخوری ایستاد و از همون جا مراسم رو می دید.... خیلی خوش گذشت (به یادتون بودمااااااااااااا) بعدشم رفتیم زیارت و مامانی وبابایی نماز خوندن و منم با با میله های که قسمت خانما رو از آقایون جدا میکرد بازی میکردمممم.... بعد زیارت هم رفتیم عکاسی عکس گرفتیم .
مامانی خیلی دوست داره که یه روزی من واسه امام رضا (ع) خدمت کنم
لباس حضرت علی اصغرم چطوره؟؟؟؟ به نظر من که خیلی بهم میومد
من وبابایی جونممم