روزانه های دیماهیییییییییییییی
این روزا بیشتر اوقات تو خونه هستیم ... اخه سرده و هوای مشهدم آلوده ستت واسه ما نی نی ها زیاد خوب نیست... منم حسابی توخونه بازی میکنم ... شیطونی میکنم... کابینت رو مرتب میکنم... تموم قاشقارو مرتب میکنم ... کلی کار میکنمممم... ماشینامو میارم به ردیف میکنم ... نوبتی راه میبرمشون....البته مثل لشکر شکست خورده میمونن... یکی چرخشو خراب کردممم ... اینا مال دوران بچگیمه... واسه همین داغونه
از مبلا بالا میرم ... عملیات 123 انجام میدم... هی میپرمممم از روشون پایین ... مامانی وبابایی همش میگن مواظب باش...
مرد کارای سختم... ماشینامو به زور میبرم روی مبل بشینن ... هی تقلا میکنم.... مامانی به کارای من میخنده...
کمک مامانی میکنم.... ظرفای نهار وشامو میبرم داخل ظرفشویی میذارممم
چند شب پیش دایی مهدی خونه ما بود ... طفلکی توحال خودش بود ... داشت با لب تاپ گزارشکارای پایان ترمشو درست میکرد که من ناغافل با پیک نیک اسباب بازیم زدم تو سر دایی مهدی... وای ماتش زده بود... به مامانی نگاه کرد گفت: لیلا امیرعلی منو زددددددد.... وای خدا چه صحنه ای بود... زد زیر خنده که چیکار میکنی تو وروجککککککک.... هان؟ کلی دایی باهام بازی کرد.... من کار بدی کردم ... مامانی میگه خیلی کارت زشت بوده
تازگی یاد گرفتم ... مامانی میگه دستات کوو؟ منم دستامو نشون میدممم.... میگه پاهات کووو؟ منم پاهامو میکوبم به زمین ... ونشونش میدممم
اینجا موش موشی کردمااااااااااااااااا