امیرعلیامیرعلی، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 21 روز سن داره

امیرعلی عشق قشنگ مامان وبابا

برای یه مدت من ومامانی نیستیممممم

  سلام دوسجونای عزیزم .... امیرعلی هستم عزیز دل مامانی وبابایی...اومدم بگم بهتون که شاید یه مدت طولانی و یا شایدم یه مدت کوتاه ... من ومامانی نت نمیایم.... البته چند تا دلیل داره ه ه ه ه ولی قول میدیم که خیلی زود بیاییم ... آخه خیلی دوستون داریممممم یه تشکر ناب از خاله مینای عزیزم  که همیشه همراهمون بوده وخاله  زهرا مامان ایلیا وخاله رضوان ... خاله آدرینا وهمه کسانی که بهمون لطف داشتن ودارن  بزرگترین آرزوی ما سلامتی در تن و شادی قلبتون هست.... دوستدارتون ... آقا امیرعلی                       &nbs...
11 دی 1392

کریم اهل بیت

          خواب ديـدم قبرتــان آخر طـلـايي مي شود   بُغض مانده در گلو عُقده گشايي مي شود   دور قـبـر پـاكـتـان بـا دسـت عُشّاق حسـن   خشت ها بر روي هم،بر پا بنايي مي شود   گـنـبـد و گـلـدسـتـه و ايــوان زيـبـاي بــقـيـع   عـاقـبـت يــك صـبـح زيـبا رونمايي مي شود   ايــن دل پُـر درد مـن بــا يــاد اربــاب كـريــم   در مـيـان صـحـن مشغول گدايي مي شود   بــا نــواي گــرم مـدّاحـان پــاك اهـل بـــيــت   در حـريـم فاطمه نـغـمـه سرايـي مي شود   بــا سـلامي رو بـه سوي مـرقـد پا...
10 دی 1392

مشهد یه گوشه از بهشته

به آستان رفیعت ، مرا نگاهی کن منم گدای حریم شما ، نگاهی کن تو آن امام رئوفی منم فقیر توام به دست خالیم ای شه بیا نگاهی کن چه شد که من به سرای تو دعوتم امروز؟ کنار پای ضریحت شها نگاهی کن   میان پنجره فولاد تو چه غوغا بود به گوشه چشم طبیبت رضا نگاهی کن به کنج مرقد زیبای تو نشستم من به چشم زاویه بینت جدا نگاهی کن شنیده ام که میایی سه جا به بالینم بیا به جان جوادت ، مرا نگاهی کن میان صحن و سرایت دو بال دارم من منم کبوتر گنبد طلا نگاهی کن گدای کوی تو آقا عجب دلی دارد به یک غزل شد اسیرت بیا نگاهی کن هر جای مشهد رو که میری ... چشمت به ایستگاه صلواتی میفته ... حرم که میری اینقده جمعیت زیاده که جای سوزن اندا...
10 دی 1392

عشق مامان

  بهانه بودنم... بهانه زیستنم... همه وجودم تویی                 تنها دلیل بودنم   بی بهانه  تا زنده ام دوستت دارم ...
9 دی 1392

روزانه های امیرعلی

   بیشتر اوقات رو خونه هستیم ... آخه هوای مشهد خیلی سرده ومنم که اصلا شال گردن نمی بندم واسه همین زودی سرما میخورمممم.... گاهی اوقات با مامانی میریم خونه خانم کاظمی(همسایه مونه) البته چون من خیلی شیطونی میکنم مامانی زیاد نمیره.... شبکه پرشین تون رو باهم می بینیم... توپ بازی می کنیم با مامانی.... وقتی مامانی داره آشپزی میکنه من خیلی علاقمندم توی قابلمه رو ببینم که مامانی منو بغل میکنه ونشونم میده... تازه  همه ظرفای مامان رو میارم از کابیت بیرون .... مخصوصا سرویس چینی مامانو... میخوام مرتب کنم واسه مامان ... مامانی همش میگه نکن ... بذار سرجاش... مامانی واسه من یه ژاکت بافته و یه عالمه لباس دوخته.... گاهی اوقاتم ماما...
9 دی 1392

تولدت مبارک خاله اکرم

نهم دی یه نی نی خیلی ناناز بدنیا اومده البته 22 سال پیش هاااااااااا حالا خاله منه ... خاله اکرمممم تولده تولددددددددددد آخ جونم تولد یه دونه خاله منه.... خیلی دوسش دارم ... خیلی میخوامش... بدجوری بهت وابسته شدم خاله اکرم... میدونم وقتی صدات میکنم اکممممم ... ههههههههههههههه کلی حال میکنی تولدت مبارک خاله جون... ایشالا 120 ساله بشی     ...
7 دی 1392

21 ماهگیت مبارک

یه ماه دیگه بزرگتر شدی عزیزم... ایشالا 120 سالگیت فک نمیکنم هیچی عشق به اندازه عشق تو زیبا وقشنگ باشه امیرعلی عزیز من  انتهای عشقی عشق قشنگ من برای دوست داشتنم هیچی کلمه ای توان بیان شو نداره شیرینم         ...
7 دی 1392

علاقه مندیهای امیرعلی

پسرقشنگم ... دلبندم... عزیزترینم... ماشالله  داری روز به روز بزرگتر وفهمیده تر میشی...وقتی داریم باهم نماز میخونیم... فک میکنی که تو هم باید چادر سرت کنی ... داد وبیداد میکنی که چی !!! یه چادرم واسه تو بیارم... عزیزم تو مردی ... تو آقایی ... شما همین طوری هم بخونی اشکالی نداره عزیزدلممم... یه الله اکبر میگی انگاری چه خبره ه ه ه ه!!! هی مهر رو بوس میکنی ... یواش حرف میزنی.... هههههههههه ای خدا دلم میخواد همون لحظه اینقده بوست کنم.... ولی منم دارم نماز میخونم دیگه....بابایی واست بستنی آورده بود توی فریز گذاشته بودم... میای بهم میگی مامانی... دستمو میگیری  ... میبری جلوی فریزر که بهت بستنی بدم... امان از دست شما پدر وپسر ... منو...
7 دی 1392

امیرعلی یه مرد کوچک

دیروز من وامیرعلی داشتیم باهم عموپورنگ میدیدیم یهویی آیفن زنگیددددد .... سریع مامانی نگاه کرد ببینه کیه؟؟؟ دیدیم خانم کاظمی همسایه کناریمونه....باهمدیگه رفتیم توی راهرو ... یه خوش بشی بکنیم... وای داماد ش ودختر خانمشم بود... حالا این امیرعلی شیطون رفته جلوی درب خونه خانم کاظمی وایسته ... منتظر دامادش کلید بندازه که آقا بره داخل ل ل  ل...حالا دامادشم به این وروجک میگه بفرماین داخل.... تا در رو باز کرد... این وروجک خان سریع رفت داخل... تازه رفت روی مبل نشست... وای لباسای امیرعلی مناسب نبودش... یکمی خجالت کشیدم... حالا هرچی صداش میکنم ... میخواد چیکارکنه ؟ این وروجک خان.... تازه می بینم داماد بنده خدا اومد روزنامه بخونه.... وای امیرعلی...
7 دی 1392