سفر سه روزه گرگان
وای من یه ساله بودم که از گرگان اومدیم وساکن مشهد شدیم... حالا بعد یه سال دوباره رفتیم به زادگاه من وبابایی جونم.... رفتیم خونه قبلیمون رو دیدیم ... وتموم جاهایی که مامانی خاطره داشته ... چه روزایی تنهایی میرفته بازار ... بهترین لحظه های عشقولانه زندگی رو اونجا داشتن.... خیلی جای قشنگی هستااااااااااااااا.... نمیدونم چرا این مامانی ... بابایی رو مجبور کرد که بیاییم مشهد ... واقعا نمی دونم خلاصه... عمو حسین عزیزم مریض شده بود واز اونجایی که بابایی علاقه زیادی به عمو حسین داره ... رفتیم که بریم گرگان.... رفتیم بیمارستان حکیم جرجانی ... منو که راه ندادن گفتن که کوچولویی... مامانی وبابایی رفتن داخل بخش ... زن عمو فریده پیش من موند....خ...
نویسنده :
مامان امیرعلی
16:49